English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1477 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
procurement lead time U زمان انجام خرید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
order processing time U زمان انجام سفارش
lead time U زمان انجام سفارش
course of dealing U زمان انجام معامله
lead time U زمان انجام کار
internal lead time U زمان انجام سفارشهای داخلی
operate U کل زمان لازم برای انجام یک کار
get around to <idiom> U بالاخره زمان انجام کاری را یافتن
operated U کل زمان لازم برای انجام یک کار
run duration U که زمان اجرای برنامه انجام می شوند
operates U کل زمان لازم برای انجام یک کار
adds U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
add U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
work load U مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
duration U براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
high time <idiom> U زمان قبل از اینکه کاری بیش ازآن انجام شده
duty rated U بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
fixes U 1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
fix U 1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request U درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying U خرید کردن در صحرا خرید محلی
i/o U پردازندهای که پردازش کمی را انجام میدهد چرا که زمان آن برای خواندن یا نوشتن داده از پورت ورودی / خروجی صرف میشود
future perfect tense U زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
scheduled U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
learning curve U منحنی که نمودار این مطلب است که باتکرار یک عمل زمان انجام ان عمل کوتاهتر می گردد
subroutine U بخشی از برنامه که تابع مورد نظر را انجام میدهد و در هر زمان از داخل برنامه اصلی قابل فراخوانی است
purchase price variance U سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
order U خرید سفارش خرید
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
idles U نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idled U نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idlest U نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idle U نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
central purchase U خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
present U زمان حاضر زمان حال
presented U زمان حاضر زمان حال
presenting U زمان حاضر زمان حال
presents U زمان حاضر زمان حال
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
seek time U زمان جستجو زمان طلب
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
purchase U خرید
buys U خرید
underwrite U خرید
purchasing U خرید
bondwoman U زن زر خرید
underwrote U خرید
underwritten U خرید
procurement U خرید
underwriting U خرید
underwrites U خرید
shopping U خرید
bond servant U زر خرید
purchased U خرید
purchases U خرید
buying U خرید
buy U خرید
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
corner U خرید یکجا
real estate U خرید زمین
corners U خرید یکجا
shopping basket U سبد خرید
cornering U خرید یکجا
forward purchasing U پیش خرید
procurement cycle U دوره خرید
shopping cart U گاری خرید
forward purchase U خرید سلف
forward purchase U پیش خرید
monopsony U انحصار خرید
futures exchange U خرید اتی
offer to purchase U پیشنهاد خرید
local procurement U خرید محلی
impulse buying U خرید بی مقدمه
oniomania U جنون خرید
monopolist U انحصار خرید
field buying U خرید در صحرا
bargain U خرید ارزان
local purchase U خرید از محل
lump sum purchase U خرید کلی
lump sum purchase U خرید یکجا
open purchase U خرید ازاد
bulk buying U خرید فله
businesses U خرید یا فروش
buyer's market U بازار خرید
buyers market U بازار خرید
buying and selling U خرید و فروش
rebuy U خرید مکرر
nundination U خرید و فروش
redemption U باز خرید
buying price U قیمت خرید
buying rate U نرخ خرید
coemption U خرید کل محصول
business U خرید یا فروش
regional purchase U خرید محلی
bid U پیشنهاد خرید
bids U پیشنهاد خرید
short covering U پیش خرید
hire purchase U خرید اقساطی
redemption yield U بازده خرید
achate U عقیق خرید
acquisition authority U اجازه خرید
purchasing power U قدرت خرید
to make a purchase U خرید کردن
advance purchase U خرید سلف
purchasing power U توان خرید
blanket buying U خرید کلی
dealing U خرید و فروش
purchasing department U قسمت خرید
purchasing analyst U تحلیل گر خرید
purchase requisition U درخواست خرید
local purchase U خرید محلی
buys U خرید کردن
dear bought U گران خرید
purchase rate U نرخ خرید
counter purchase U خرید متقابل
purchase order U سفارش خرید
credit purchase U خرید نسیه
purchase order U دستور خرید
purchase notice agreements U قراردادهای خرید
purchasing department U دفتر خرید
purchasing office U قسمت خرید
purchasing office U دفتر خرید
purchasing patterns U الگوی خرید
purchasable U باب خرید
conditions of purchase U شرایط خرید
purchase notice agreements U پیمان خرید
purchasing officer U مسئول خرید
purchasing officer U مامور خرید
buy U خرید کردن
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
stock trading U خرید و فروش سهام
income effect U تناسب خرید با درامد
salable U قابل خرید معاملهای
open purchase U خرید از بازار ازاد
the longs U پیش خرید کنندگان
purchase journal U دفتر روزنامه خرید
purchase ledger U دفتر بزرگ خرید
saleable U قابل خرید معاملهای
oligopsony U خرید نیمه انحصاری
institute of purchasing and supply U موسسه خرید و عرضه
Examine it first before buying. U قبل از خرید امتحانش کن
procuration U تحصیل چیزی خرید
purchasing power of money U قدرت خرید پول
purchasing power parity U برابری قدرت خرید
preclusive buying U خرید پیشگیری کننده
offer to purchase U پیشنهاد جهت خرید
real purchasing power U قدرت خرید واقعی
real account U حساب خرید املاک
overbuy U در خرید افراط کردن
purchasing research U تحقیق در خصوص خرید
value for money U قدرت خرید پول
hedges U خرید و فروش تامینی
hedged U خرید و فروش تامینی
hedge U خرید و فروش تامینی
Recent search history Forum search
1incentive
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
1time is prceious it has great
3service times
3service times
3service times
2purchase off the registry
2purchase off the registry
1confinement factor
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com